سفرنامه صعود به قله علم کوه
تاریخ اجرا : 30 تیر 1400
راهنما : مسعود فرح بخش
نویسنده : میلاد کمال آبادی فراهانی
وقتی سخن از رشته کوه های معروف دنیا می شود، همه تفکرات به سمت رشته کوه آلپ که بزرگترین رشته کوه قاره سبز است، سوق پیدا می کند. اهمیت آلپ برای کوهنوردان آنقدر پررنگ است که بسیاری از واژه نامه ها واژه ی کوهنورد را آلپ پیما یا Alpinist معنا می کنند.
سرزمین ما اما سرزمین شگفتی های طبیعی ست. چهارفصل بودن و اقلیم های متفاوت و طبیعت وصف ناشدنی ایران عزیزمان همیشه زبانزد طبیعت گردان سراسر دنیا بوده است و از این رو، این مادر سخاوتمند برای ما فرزندان علاقه مند به کوهنوردی، یک آلپ در سینه دارد. هم اکنون بنده قصد دارم زوایای دیده شده توسط خودم را در سفر به آلپ ایران بازگو کنم.
منطقه تخت سلیمان واقع شده در جنوب دریای خزر و در شهرستان کلاردشت و استان مازندران قرار دارد. این منطقه به علت حضور 47 قله ی بالای 4000 متر به آلپ ایران مشهور شده است و بلندترین قله این منطقه یعنی علم کوه با ارتفاع 4850متر با اختلاف چند متری، کمی بلندتر از قله مون بلان(Mont Blanc) ، بلندترین قله ی آلپ اروپاست.
زمان قرار ما ساعت 5صبح روز چهارشنبه سی ام تیرماه سال هزار و چهارصد از میدان آرژانتین تهران بود. پارکینگ شبانه روزی ترمینال بیهقی امتیاز خیلی خوبی برای ما به حساب می آمد. بعد از پارک خودروهای شخصی و قراردادن کوله ها و وسایل در میدل باس گروه، بدون تاخیر سفر آغاز شد و به سمت غرب تهران رفتیم و وارد جاده چالوس شدیم. حدودا ساعت 7 صبح به مرزن آباد رسیدیم و پس از توقفی کوتاه به سمت کلاردشت رفتیم و پس از آن به روستای رودبارک رسیدیم.
پس از آمادگی نسبی ، گروه 22 نفره ی پرسیکا، رودبارک را با دو دستگاه خودرو نیسان آبی به مقصد تنگ گلو ترک کرد. حدودا یکساعت در مسیر بودیم. سرسبز بودن ابتدای مسیر و همچنین صدای پرندگان و آفتاب پرست های ریز و درشتی که روی صخره های سیاه کنار مسیر لم داده بودند و آفتاب می گرفتند، از پشت نیسان برای ما دیدنی و جذاب بود. کمی که از راه گذشت توجهمان بیشتر به سنگلاخ بودن مسیر و دست انداز ها و کمک فنرهای خشک نیسان آبی جلب شد! محکم گرفتن لبه های قسمت بار نیسان و مقابله با تکان خوردن های بی امان، عضلات بازو و کتف هایمان را کاملا گرم و آماده ی باتوم زدن کرد!
پس از رسیدن به تنگ گلو، کمی منتظر شدیم و نهار مختصری خوردیم. تیم قاطرچیان علم کوه خیلی کم تعداد بودند. در اصل فقط یک گروه قاطرچی بود و تعداد محدودی قاطر هم در اختیار داشت و همین موضوع باعث شد یک ساعتی هم منتظر تحویل بارها به قاطرچیان باشیم. ساعت 14 بود که پس از یک معارفه مختصر و با عبور از تنگ گلو، در ارتفاع 3112 متری ، ابتدای مسیر صعود قرار گرفتیم.
تنگ گلو و پاکوب درون آن
پاکوب کاملا مشخص بود و تقریبا در تمامی طول مسیر، رودخانه کنار پاکوب جریان داشت و فقط یکبار مجبور به گذر از رودخانه از روی یک پل چوبی فرسوده شدیم. حدود دو ساعت و نیم پیمایش و کوهنوردی داشتیم تا به ارتفاع 3780 متر یعنی دشت حصارچال برسیم. در مسیر رسیدن به حصارچال، قله های لشکرک، سیاه سنگ، مناره، گردنه کوه، مرجی کش، خرسان شمالی و جنوبی را دیدیم. قله شاخک که نزدیک ترین قله به علم کوه هست و ویرانه کوه که با دلیل و بی دلیل سنگهایش دچار ریزش میشود هم رویت شد. همه ی این قله ها بالای 4000 متر ارتفاع دارند.
ساعت 17 را نشان میداد که کنار یکی از نهرهای حصارچال اتراق کردیم. از حدود 22 عدد کیسه بار گروه ما، فقط 5 عدد توسط قاطرها به محل رسیده بودند و الباقی سرنوشت نامعلومی داشتند. دیر رسیدن بارها یک چالش بزرگ بحساب می آمد ولی روحیه ی ورزشکاری و همنوردی که داخل تار و پود گروه نهفته بود، باعث شد جلوی این چالش عملکرد خوبی داشته باشیم. همنوردانی که وسایلشان به دستشان رسیده بود، بقیه را در چادرهایشان اسکان دادند و سرمای دم غروب حصارچال بین ده ها قله ی بالای 4000 متر گزندی به کسی نرساند. ساعت 18:30 مجدد چند عدد از کیسه بارها رسید ولی همچنان اکثر اعضا بدون تجهیزات و مهمان چادر بقیه بودند. هوا کم کم تاریک شد ولی هیچکس بدون سر پناه نبود. همگی چشم به مسیر دوخته بودیم و مشغول تفسیر نورهای نقطه ای منطقه بودیم و ساعت از 20 گذشته بود که قاطرچی رسید و با رسیدن بقیه وسایل، آرامش نسبی حاکم شد. بخاطرسرازیر شدن سیل کوهنوردان به این منطقه، تعداد قاطر ها کفاف نمیداد و تا این وقت شب رسیدن بارها طول کشید. البته هدایت قاطرها در شب مخاطراتی هم داشت و چند رأس از قاطرها گم شده بودند. تجربه ی روز اول برای من این بود که برای صعود به علم کوه، تا جایی که امکانش هست وسایل را خلاصه کنیم که خودمان کوله بکشیم. تعداد محدود قاطرهای حصارچال و تعداد کثیر کوهنوردان باعث میشود که اینچنین مشکلات ایجاد شود. روز اول گذشت و بعد از آماده کردن کوله های سبک روز صعود، خوابیدیم.
ساعت 5 صبح روز دوم، ساعت اعلام شده برای حرکت به سمت قله بود. ما ساعت 4 بیدار شدیم و پس از صرف صبحانه رأس ساعت 5 گروه حرکت کرد. متمرکز بودن چادرهای یک گروه در محل کمپ از نکات مهم کمپ های شبانه است و پراکندگی چادرها میتواند سبب بروز مشکلاتی از قبیل مشکلی که برای گروه ما پیش آمد، شود. گروه به سرقدمی آقا فرشید، کمک سرپرست گروه، حرکت کرده بود و آقا مسعود، سرپرست دوست داشتنی گروه حین بازبینی نهایی محل و هماهنگی با مراقبین کمپ، متوجه شده بود که یکی از افراد که با کمی فاصله نسبت به مرکز کمپ چادر زده بود، اصلا متوجه سر و صداها و اعلام ها نشده و همچنان خواب است! وقتی صدایش کردند با صدای مضطرب و از خواب پریده گفته : «من ساعت 5 آماده هستم! قرار همان ساعت 5 است؟» تا ساعت ها این موضوع باعث خنده ی ما شده بود.
نمایی از منطقه تخت سلیمان
بعلت موقعیت پاکوب نسبت به یال های اطراف، اشعه های خورشید تازه طلوع کرده به ما نمی تابید و اکثر مسیر در سایه بود. از طرفی هم مسیر شلوغ بود و پاکوب جواب این همه جمعیت را نمی داد و همین ازدحام جمعیت سرعت حرکت را خیلی کند می کرد. سایه بودن مسیر و سرعت کم، باعث میشد خیلی احساس سرما داشته باشیم و همراه داشتن کلاه و دستکش و لباس گرم واقعا حیاتی بود.
حدود ساعت 11 ، روی ارتفاع 4850 متری یعنی قله علم کوه بودیم. یک نیم نگاهی به دیوار با شکوه علم کوه داشتیم که واقعا جذاب و بی مانند بود. دیوار شمالی علم کوه با 650 متر بلندی، از مشکلترین و فنی ترین دیوارهای دنیا برای سنگنوردان است. روی قله واقعا شلوغ بود و بین گروه های مختلف برای عکسبرداری با تابلوی قله، بگو مگو و مشاجره رخ میداد. با توجه به ارتفاع و احتمال خیلی زیاد ارتفاع زدگی باید از هر نوع درگیری لفظی خودداری کرد چرا که یک فرد ارتفاع زده به راحتی توانایی تبدیل یک درگیری لفظی را به یک درگیری فیزیکی دارد. قله معروفی مثل علم کوه با ویوی بی مثال هیچ نیازی به تابلو ندارد و منظره ی قله علم کوه برای تمام کوهنوردان دنیا شناخته شده است.
قله علم کوه و دیواره آن در سمت راست
بعد از کمی استراحت و گرفتن عکس یادگاری با همنوردان پرسیکا، قله ی شلوغ علم کوه را به بقیه کوهنوردان و همچنین کوهنوردنما هایی که مشاجره و درگیری هایشان روی دومین نقطه مرتفع ایران هم تمامی نداشت، سپردیم و راهی مسیر بازگشت شدیم. با توجه به ازدحام جمعیت و احتمال ریزش سنگ از ارتفاع بالاتر بعلت تردد زیاد مسیر برگشت ما با مسیر صعودمان یکسان نبود و همین توفیقی بود تا در راه برگشت افتخار صعود به قله ی مرجی کش با ارتفاع 4582 متر که دهمین قله مرتفع ایران هست را داشته باشیم و به قول یکی از دوستان رکورد دست نیافتنی صعود به دو قله ی بالای 4500 متر در یک روز را کسب کنیم!!!
قله مرجیکش
از قله مرجی کش محل کمپ حصارچال و دریاچه زیبای حصارچال معلوم بود و از آن نقطه، شروع به فرود کردیم. یک تجربه ی دیگر که در این صعود کسب کردم این بود که وقتی از فواصل خیلی دور، محل کمپ یا قله یا درکل مقصد معلوم بود، نباید به آن توجه نمود و همچنان تمرکز باید بر پاکوب باقی بماند. چرا که وقتی از دور مقصد معلوم میشود و با نگاه کردن به آن حرکت میکنیم، راه بی اندازه برایمان طولانی میشود و اصطلاحا کش می آید! کمی از مسیر فرودمان شن اسکی بود و خورشید تقریبا عمود میتابید و سرمای شدید صعود، جای خودش را به گرمای شدید فرود داده بود!
وقتی به محل کمپ رسیدیم ساعت 17 بود و همه ی همنوردان فقط به یک چیز فکر میکردند: « خنک کردن پاهایی که در گرمای پوتین ها بخارپز شده بودند! آن هم با نهرهای خنک حصارچال!» فقط یک کوهنورد خسته از صعود می تواند لذت فرو بردن پاهای خسته و داغ را به داخل نهر خنک بفهمد! بقیه ی ساعات روشنایی روز هم صرف استراحت و آشپزی و زدودن گرد صعود از خودمان شد و تاریکی دوباره بر سراسر تخت سلیمان چیره شد و گروه خسته ی ما، خیلی زود خوابید.
نمایی از حصارچال پایین تر از مرجیکش
کمپ پرسیکا در حصارچال
شب بدون هیچ مشکلی با وزش ملایم نسیم کوهستان و بارش بسیار اندک باران گذشت و ساعت 6 صبح روز سوم بیدار شدیم. صبحانه خوردیم و سرگرم جمع کردن کمپ بودیم. ساعت 8:30 با قاطرچی قرار داشتیم و همگی رأس ساعت مقرر، آماده تحویل بارها به قاطرچیان بودیم. کمی از ساعت قرار گذشت و حوصله هایمان سر رفت و گشتی در حصارچال زدیم. چشمه حصارچال را که منبع آب شرب منطقه بود، دیدیم. کنار باکس امداد، که حاوی وسایل ابتدایی پانسمان و کمی شکلات و خوراکی بود، متأسفانه کوهی از زباله روی هم تلنبار شده بود. وقتی طبیعت ما را به مهمانی خودش قبول میکند و بدون چشمداشت، زیبایی هایش را پیشکش ما میدارد، واقعا این همه کم لطفی و بی معرفتی جایز نیست. انباشت حجم زیادی از زباله های زیست تخریب ناپذیر از جمله پلاستیک، چهره ی طبیعت را زشت و نظم آن را برهم میزند و ساده ترین راه حل این است که هرکسی مسئول حمل زباله های خودش تا نزدیک ترین منطقه تحت نظارت شهرداری ها باشد.
حدودا یک ساعتی از زمان قرارمان با قاطرچی میگذشت که متوجه شدیم طعمه ی بدقولی آنها شده ایم. بار یک گروه دیگر، خارج از نوبت، به سمت تنگ گلو برده شده بود و تا نوبت به گروه ما میرسید ، میبایست 3 ساعتی معطل میماندیم. از طرفی هم تضمینی نبود که مجددا بدقولی نبینیم! به توصیه ی آقا مسعود، بارها بین رفقا تقسیم شد. سبکتر ها و قویترها به کمک سنگین تر ها و ضعیف تر ها آمدند و دوباره همدلی و روحیه ی کار گروهی پرسیکا موجب شد با کمک هم و بدون قاطر بارهایمان را حمل کنیم و به موقع به تنگ گلو برسیم. زمان تقریبی فرود از حصارچال تا تنگ گلو هم حدودا 90 دقیقه بود.
متکی نبودمان به قاطر باعث شد خیلی زود موفق به هماهنگی با راننده نیسان های محل شویم و خیلی سریع با نیسان راهی مسیر پر از دست انداز برگشت شدیم. لحظاتی بود که همه خسته و کلافه ولی سرمست از صعود بودیم و همین سرخوشی، تحمل یکساعت مسیر دشوار در قسمت بار نیسان را برایمان شیرین میساخت.
به آسفالت رسیدیم و کمی بعد در رودبارک پیاده شدیم. پس از کمی استراحت در مجموعه رفاهی رودبارک، راه برگشت جاده ای آغاز شد و با عبور از کلاردشت و مرزن آباد وارد جاده چالوس شدیم.رستوران پدرخوب در سمت چپ جاده محل خوبی برای صرف نهارمان بود. ساعت 20 روز سوم، خوشبختانه بدون هیچ آسیبی و با صعود موفق گروهی، تجربه ی خوب صعود به علم کوه با پرسیکا در میدان آرژانتین تهران، پایان یافت.
قله علم کوه با پرسیکا
ممنون از میلاد عزیز بابت نوشتن سفرنامه، زوج عزیز و دوست داشتنی برنامه های کوهنوردی 1400 پرسیکا، میلاد و شیمای عزیز هرجا هستین موفق باشید
سلام سفر خیلی جالب و بیان آن به قلم شیوا و به خوبی اداء شده است از ایشان وراهبر گروه واعضای گروه تشکر ارادت
عای بود دکتر جوان